Saturday

تاکسی نیمه شب

فردا شب میشه سه ماه که نخوابیدم، شبا نمیخوابم، روزها هم همینطور. باز حداقل روزا سر کارم، شبا که سره کار!
تلویزیون باید جذاب باشه یا خسته کننده که حداقل بخوابونتت، وقتی هیچکدومش نیست، یعنی هیچی نیست، یه جعبه که ونگ ونگ میکنه.
تصمیم گرفتم از امشب با ماشین بندازم تو خیابونا، مسافر بزنم، یکی، دو تا، بهتر از بیکاریه.
یه پرایده، هاچ بک کره ای، سفید یخچالی، مال همون زماناس که پراید شاهی میکرد، رقیباش یا پیکان بود و یا رنو، تک و توک پاترول، نبود، جنگ بود، مهم نیست.
-آزادی؟
-آره...
-آزادی میری؟
-اشکالی داره؟
-بله؟
-هیچی بیا بالا.
-سلام، حال شما چطوره؟
-مرسی ممنون، شما خوبید؟
-الحمدلله، دیروقت که مزاحم نشدم؟
-والا چی بگم،نه اتفاقا خیلیم خوش موقعست.
-حتما خواب بودید ببخشید. یه سوال داشتم.
-نه نوکرتم خواب کجا بود، بفرمایید.
-تو هم مثل من نمیخوابی نه؟ منم هرشب بیدارم.
-خواب؟چرا میخوابم، یعنی میخوابیدم، اما الان چند وقتی هست نه.جسارت نباشه شما چرا خوابت نمیبره؟
-به عشق تو.
-جاان؟
-خوابو به چشام حروم کردی لامصب، خواب شب آرزوم شده.
-آقا اشتباه سوار شدید، یعنی اشتباه گرفتی من اصلا ازون چیزا، ازون، من اهلش نیستم آقا، من فقط خوابم نمیبره،همین. مسافرکشم نیستم، تاکسی نداریم، تعطیله، بفرمایید پایین.
-عزیزم یه دقیقه وایسا، آقا شما چرا نگه داشتید؟مگه آزادی نمیرید؟
-من....آآآآ...چچرا...فکر کردم راهو عوضی رفتم، چشم الان راه میفتم. ببخشید.
-تو جون بخواه، دارم این همه راهو میکوبم میام به خاطر تو.

اوه اوه چه گندی زدم.

-بفرما قربان، اینم آزادی، سر جاش، صحیح و سالم.
-اول تو قطع کن، نه تو، قطع نمیکنم جون سامان، اول تو،چقدر شد؟ اول تو....
-من مسافرکش نیستم. قیمتا دستم نیست.
-نه عزیزم، بوس، یه دیقه وایسا، آقا، مسافرکش نیستم چه فازیه، پروژه ی جدیده؟ نصفه شبی سرکارمون گذاشتی، بگو چقدر شد بدیم بره پی کارش دیگه، وقتت زیادی اومده ها.
(شیطونه میگه...)
-نمیدونم، بده، چهارصد، چهارصدو پنجاه، پونصد.
-چهارصدو پنجاه پونصد؟ از قائم مقام تا آزادی؟ دوربین مخفیه؟ سرکاریم؟
-نه آقا دوربین مخفی نیست، سرکارم نیستی، بده هزار بده، دو هزار بده، هرچی کرمته، بده بریم پی بدبختیمون.
-برو عمو، گفتی یارو قیافه اش شکل بچه خوشگلاس دوبله بکنم تو پاچه اش، برو رفیق، خودمون ایستگاه ملت گرفتیم حالا تو....
آقااا واسا، کرایه ات،حمااال.
خانم جون خدابیامرزم میگفت، بعضیا یه کاری میکنن آدم از حق خودشم میگذره، میبینه بمونه و بجنگه وقتشو تلف کرده، یعنی باز یه حقی ضایع شده. یه گور باباش بگو و خودتو خلاص کن. نور به قبرش بباره، با آقا جون دعواش میشد اینو میگفت، میخواست حرص اون بنده خدارو دربیاره، هرچی،بیراه نمیگفت.

No comments:

Post a Comment