بعضی وقتها فکر میکنم یه فیلمیهایی رو نیاز دارم ببینم که تا به حال ساخته نشده. فیلمهایی که هیچ خبری از دیالوگ توشون نباشه. فقط چند تصویر مرتبط که منظور رو برسونه. مثلا الان مدتهاست دارم به فیلمی فکر میکنم که تصورش هم آرومم میکنه.
صحنه اول میتونه پر کردن یه جعبه با نمک باشه. صحنهی بعدی جمع شدن آب پشت دیوارهی سد و صحنه ی بعدی تراشیدن مداد تو مدادتراشهای مخزنداره، صحنهی چهارم ریختن میوه تو آبمیوهگیری باشه. حالا فیلم دوباره از اول صحنهها رو مرور میکنه. کارتن نمک منفذ داره. نمک با یه صدای خاص و با صبر داره از کارتن خارج میشه. بعد همون دستی که مداد رو میتراشید ظرف آشغالتراش رو خالی میکنه. صحنهی بعدی دستیه که داره دوره فیلتره آبمیوهگیری میگرده و هرچی تفالهست با دست جمع میکنه. تفالههای به دست چسبیده رو با یه حرکت شلاقی دست میندازتشون تو کیسه زباله. برداشتن پوست صورت توسط جراح و پاک کردن تمام سیاهیهای جمعشده زیرش با یه فرچهی سلمونی. باز شدن دریچه سد و حملهی آب به بیرون دروازههای سد. باز شدن درب ورزشگاه و هجوم چند هزار نفر آدمی که پشت در ایستادند، به بیرون از ورزشگاه.
صحنهی آخر دلم میخواد یه آدم سفید پوشی بیاد تو یه اطاق سفید که وسطش یه میز چهارگوش ایضا سفید داره. بشینه رو صندلی، متهی طلایی و کوچیک رو برداره، بذاره رو شقیقهش و سوراخش کنه. سرش رو خم کنه و دو تا ضربه بزنه به شقیقهای که سوراخ نیست، انگار داره توی استخون رو خالی میکنه. هرچی دوده هست رو بریزه رو صفحهی سفید میز و پاشه همون مسیر رو برگرده و از اطاق خارجشه.
Thursday
دوم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment