Wednesday

مینویسم یادگار بماند

امروز به تاریخ هرچی، مصادف با رفتنت است. امروز رو به خاطر میسپارم نه بخاطر تو، بخاطر آنکه بدانم هیچکس هیچگاه در هیچکجا برای همیشه نمیماند.
معشوقه سابقم. امروز روزی بود که دیگر هیچ خاطره ای معنا ندارد. نه منی مانده ام و نه تو. هر دویمان از جایی که هم را دیدیم کیلومترها فاصله داریم. خاطراتمان امروز چیزی نیستند جز یکسری اتفاقات تکراری. از آنجایی که عاشقت شدم، نه شنیدم،گریه کردم، بوسیدمت، لخت در آغوش گرفتمت و باز گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم آنقدر که فراموشت کردم. همه و همه رفته اند. نه آن خیابان، نه ماشین من که سقفش اذیتت میکرد، نه آن واحد نقلی، نه آن پارکینگ تاریک کلیسا و نه شمردن ستاره ها. هیچکدام نمانده اند.
راهمان جدا شده بود، خیلی وقت پیش. پنج اکتبر  ساعت پنج. اما هنوز گوشه چشمی به خاطرات شیرینی داشتم که برایشان دو سال تمام صبر کردم و آخرش زهر شد.
خداحافظ "آرام جان گذشته ی من". امیدوارم زندگی جدیدت آنطور باشد که میخواهی نه آنطور که تمام مدت دیگران برایت رقم میزدند.
 

No comments:

Post a Comment