Wednesday

مو شکافی

دیروز برف گرفت اینجا. آره برف، همون گرد ریزا سفیدا،زیر میکروسکوپ ستاره اییه،سرده، بچه ها باهاش آدم برفی میسازن، زنا از دستش شکارن چون نمیتونن با پاشنه بلند روش راه برن و مردا سختشون چون باید زنجیر ببندن به لاستیک.
آره برف، اونم این موقع از سال. حالا مهم نیست که ما این گوشه تبعید شدیم. مهم اینه که فهمیدم بی دلیله دفتر تلفن داشتن.
سرد بود بی پدر، منم یه ریز به کل خاندان این مملکت و خودم فحش میدادم، نمیدونم چرا. تقصیره ماشین بود راستش ولی روم نمیشد بهش فحش بدم، بیشتر داشتم دست به سرو گوشش میکشیدم،نازش رو میخریدم که لاقل پاشه،روشن شه، من و تا خونه برسونه.
دینامش کار نمیکرد، باطری خالی کرده بود نمیدونم، ولی کابل بوست میخواست. ازین قرمز سیاها که دو تا ماشین رو بهم وصل میکنن استارت میزنن میرن دنبال کار و زندگیاشون. هاع دقیقا همون اون کابلا نبودن که ما بریم سراغ بدبختیمون.
کجا بودم؟آره به درد نمیخوره دفترچه تلفن. کل شب کل دفترچه تلفنم رو بالا پایین کردم لاقل یکی از اونایی که تو ذهنم فکر میکردم رفیقمن پیداشون بشه،که نشد. بگذریم.

No comments:

Post a Comment