Friday

هایدا

ساندویچیه هایدا هرچقدر هم غیربهداشتی و مضر باشه، یه بچه این رو درک نمیکنه.دیدن کالباس و خروار خروار سس مایونز، آب از دهن آدمای بزرگ هم راه میندازه چه برسه به منی که بچه بودم.
یادش بخیر، کوچکتر که بودم، از جلوی ساندویچیه هایدا که رد میشدم اصرار میکردم که پدرم ماشین رو نگه داره و من یه ساندویچ بخرم. قبول نمیکرد، اما به جاش پیشنهاد وسوسه کننده ای میداد که با واقعیت فرسخ ها فاصله داشت.
قول میداد، به جای خریدن ساندویچ، بریم کالباس مرغوب بگیریم با نون باگت تازه و خیارشور و باقی مخلفات،خودمون خونه درست کنیم. خب طبعا توصیفاتی که پدرم از ساندویچ دست ساز خونگی خودش برام میکرد، چیزی تو مایه های جنگ ستارگان و هفت خوان رستم بود.واقعیت اما فرق داشت، چیزی که در آخر میخوردم، کالباس خشک بود لای نون بربری سفت و سختی که توش خبری از مخلفات جز سس نبود. انصافا هم قورت دادن اون پاره سنگ کار هرکسی نبود،کم کم دو تا پارچ آب میطلبید. نمیدونم چرا هر دفعه هم گول میخوردم و باز تو دام حرفای پدرم میفتادم.
قصه کوتاه، چند وقتی که مادرم نبود انقدر حاضری خورده بودم معده ام ارور میداد. مادر که اومد طبعا غذا های خونگی جاشونو گرفت. دیروز نه پریروز بعد مدتها هوس کردم تنوعی بدم.هرچی فکر کردم کجا برم و چی بخورم به نتیجه ای نرسیدم. رفتم سوپر مارکت و تمام اونچیزایی که از ساندویچ مخصوص پدرم یادم بود، درست مو به موی توصیفاتش خریدم.دلتون نخواد، بعد مدتها غذا بهم چسبید.
یه عشقه دیگه ای داره، همون پروسه ی خریدش و درست کردنش تو خونه،بنده خدا یه چیزی میدونست.حاضر و آماده اون کیف رو نمیده. نمیدونم چرا انقدر دیر به حرفهای پدرم میرسم...!
البته شاید رسمش همینه. :))

No comments:

Post a Comment