Monday

[بدون تیتر]

وقتی سرت شلوغه فکرهایی جالبی به مغزت میرسه. من زیاد فکر میکنم. یعنی همیشه. حتی زمان هایی که نباید فکر کنم هم فکر میکنم.خود لفظ فکر کردن جالبه. دهن پر کن هم هست و در مواقعی ناجی.
مثلاً اگه یکی داره دو ساعت اراجیف میبافه که زندگیش چطوره و چقدر موفق پیش میره یا از روابط جنسیش با تمامی جزئیات تعریف میکنه،فقط یک راه فرار هست. دقیقاً.فکر!مادامی که داره حرف میزنه خیلی شیک به چشماش خیره میشم و با تکون دادن سر و گفتن یک "اووهوووم" طولانی تأئیدش میکنم.بعضی وقتها هم ضایع میشه،وقتی جواب سوال هاش رو با "اووووهوووم" میدم. دروغ نگم اکثراً به این فکر میکنم که چطوری میتونم آدم حرّاف جلوی خودم رو خفه کنم. یا یکسری متد های جنسی و خشونتی رو قاطی میکنم و خودم رو با اون طرف تو یک مخفیگاه تنها میبینم.آره،مخفیگاه. یکجایی که هیچ صدایی بیرون نره.مردم دلشون نمیخواد صدای یه نره خر در حال عربده کشی ناشی از آزار جنسی رو ساعت سه نصف شب بشنون.ما در برابر آسایش دیگران مسئولیم! اما همیشه حواسم هست که یک،بلند بلند فکر نکنم و دو تصوراتم رو در حد تصور نگه دارم. چون برای عملی کردنش نه حوصله دارم نه پارتی کلفتی که جرم تجاوز و قتل به وحشیانه ترین شکل رو از سر خودم باز کنم و تبرئه شم.
نمیدونم چقدر دقت کردید،اما آدمهای حراف واقعا خطرناکند.چون هیچ راه فراری از دستشون نیست. حتی وقتی بهشون فحش بدی و تو صورتشون داد بزنی "خفه شو"! در عین ناباوری بعد از سه ثانیه،درست سه ثانیه سکوت شروع میکنن مثل رادیو به حرف زدن.اما اینبار خیلی جدی و عصبانی. نه تنها "اووهووم" گفتن فایده ای نداره،چون سخته وقتی کسی داره بهت بد و بیراه میگه تأئیدش کنی،بلکه تو عصبانیت به دلیل تأکید و تشدید گذاری روی حرفاش باید با تف ها و خلط های سبز مغز پسته ایش هم که دائم میخوره به سر و صورتت یا غالباً تو چشم و روی لبت کنار بیایی.
دقیق که نگاه میکنی میبینی تو جزیره ی زامبی ها قرار گرفتی. موجودات عجیب غریبی که مثل جاروبرقی میخورن و مثل رادیو حرف میزنن،مثل گاو هم میرینن. برای گزینه ی آخر واقعا مدرک دارم.گسترش عجیب شرکت های لوله بازکنی که با برچسب های تبلیغاتی روی درب خونه ها، تمام فانتزی های جنسی توی مغز من رو به روی نمای شهر جامه عمل پوشوندن.(من نمیدونم چسبشون از چه ماده اییه،ولی اگه بخوام در دهن کسی رو ببندم تمام تلاشم رو میکنم از این نوع چسب استفاده کنم)
میخورن خیلی میخورن.هرجا بری رستوران هست. همه جای دنیا بهترین بیزینس رستوران یا مشتقات رستورانه.وقتی میگم همه چیز یعنی واقعا همه چیز.حتی کون خر سرخ شده ویژه که با سس خردل و مایونز تزئین شده.
من یکسال تو یه رستوران ایرانی کار کردم،دیدم. آدمهایی که میان دو سه ساعت فقط میخورن. آش رشته کوکو،پارچ آبجو، شله زرد،هویج بستنی، ، پیتزا با نوشابه و آب پرتقال!
ترکیبات عجیب غریبی که فکرش من رو مدتها "اسهال" میکنه چه برسه به خوردنش. ولی این موجودات غریب واقعا بی رحمن. هم به خودشون هم به محیط زیستشون. چرا؟ چون هر آدمی اون هجم از غذا رو تناول کنه بعد از قضای حاجتش باید یه کمپین برای حذف فضولاتش تشکیل بشه. یا برای پروژه ی پاک کردنش یه مناقصه ی بزرگ برگزار کنن. البته این چیزی نیست که بابتش نگران باشم. کافیه اعلام کنیم توی اون اثر هنری معده، مقدار انبوهی نفت و گاز هست. اونوقت خودتون میبینید چطوری شرکت های نفتی آمریکایی و سپاه سر جمع کردن گه نفتی سرو دست میشکنن.(احتمال اینکه یه طرف قضیه رشوه ی سنگینی برای بدست گرفتن این پروژه بده کم نیست!)
مشکل سر چگونگی دفع اون همه ضایعه ی اتمیه!نگرانی من از مستراح رفتن این افراد هستش.آدمهای چاقی که نشستنشون روی توالت خودش یه معماست.البته در کنار این معما،معما های بزرگتری هم شکل میگیرن. مثلا تجسمشون در حال سکس!
یا تمام مقدسات(ع،ص،س،ره،رضی) و امازاده ها! حتی تجسمش هم سخت و آزار دهنده ست.تصور دخول مردی که از دهه ی شصت به اینور به دلیل شیکم بازاری تا به حال آلت افتخارآمیزش رو ندیده با زنی که آخرین بار وقت وزن کشی،باسکول طویله منفجر شده(باسکول نه زنه) واقعا دردناکه. من که فکرش رو نمیکنم شما هم بهش فکر نکنید.
اون حجم از معده، اون سایز از ماتحت. نمیدونم اگر بشه اسمش رو ماتحت گذاشت چون واقعا انتهایی نداره،مگر حدس تقریبی مخرج و باقی تشکیلات.
ریدن این افراد قطعا باید تحت کنترل گروه های "سوات و کماندو" باشه. مطمئنم اگر بمب خنثی کن ماهری بینشون نباشه خطر انفجار واقعا زیاده. تصور کنید لباس های نو و یکدست لاجوردی گروه عملیات چطوری به رنگ سال دراومده، یکدست قهوه ای سوخته! درست به رنگ دیوار اون توالت که حالا بعد از این انفجار باید حتماً رنگکاری بشه.
اینارو گفتم که بگم زندگی هنوز زیبایی های خودش رو داره. و برعکس اونچه که فکر میکنید من مردم رو واقعا دوست دارم. فقط یکم تحملشون برام سخته.در حد سه دقیقه کافیه اما...خدایا دقیقه ی چهارم رو برای هیچکس نیار!
آمین



No comments:

Post a Comment