-زنگ زد، بعده یه ماه.
-چطور بود؟
-خودش میگفت خوبم ولی صداش یه چیز دیگه میگفت. گفت کتاب میدن بهشون، سیگار بیستون میکشن. ده سال براش بریدن.
-خیلی زیاده...
-خیلی...اعتراض کردن. کلافه بود خیلی.
-بهش گفتی چقدر دوسش داری؟
-نه...
-چرا؟
-ترسیدم. از تو هم پرسید. نگفتم داری میای. گفتم شاید خودت بخوای بهش بگی. گفتم شاید جور نشه.میای؟
-آره. کاش بهش میگفتی دوسش داری.
-بعد یه ماه زنگ زد، قبلاً هرهفته زنگ میزد.کمتر میشه...
-نمیدونم...
No comments:
Post a Comment